تبلیغات

آیا قتل آزاده نامداری عمدا به دلایل محرمانه مخفی میشود؟

آیا همزمانی مرگ آزاده نامداری با قرارداد ننگین با چین و برای به حاشیه بردن این قرارداد فاجعه بار از دید مردم بدون برنامه ریزی و بی دلیل است ؟

آیا ماجرای تلاش برای افشا پشت پرده فساد در صدا و سیما توسط آزاده نامداری در برنامه های اینترنتی او انگیزه ای برای از میدان خارج کردن او نبود ؟

خبر قتل یا خودکشی و یا بر فرض محال مرگ طبیعی آزاده نامداری بار دیگر جامعه ایرانی را شوک زده کرده است و از آنجا که این خبر مرگ مصادف شده است با امضای قرارداد «ترکمنچاینا» جمهوری اسلامی با چین، عده ای میگویند بله، حکومت میخواست اذهان دلاوران ایرانی را از این قرارداد ننگین منحرف و خبرها را بر روی مدار مرگ آزاده نامداری، مهندسی کند!

من وقتی به عنوان یک شهروند ساده ایرانی این «استدلال» سخیف را می شنوم، فورا یاد حرف های امام جمعه اصفهان و‌ جاهای دیگر می افتم که میگویند زن ها حجابشان را رعایت کنند تا مردان تحریک نشوند. زنها «دوچرخه سواری» نکنند، تا آلت کوچک و سست علوی_ ولایی دلاورمردان اسیدپاش شیعه، خدای نکرده در زیر عبا و شلوار بی صاحبشان دچار انفجار نشود!

پدر آزاده نامداری :دختر من روشنفکر و از یک خانواده معلم بود. معلم‌ها اهل زندگی و وفا و امید هستند. امیدوارم حلالش کنید. او در عمر کوتاهش مردم را دوست داشت. هرچه در فضای مجازی می‌نویسند دروغ است. هرکسی می‌خواهد حقیقت را بداند با من صحبت کند.

من مهندسی افکار عمومی مردم توسط جمهوری اسلامی را انکار نمیکنم اما باید به این موضوع هم بپردازیم که چرا افکار عمومی ما تا این حد «مبتذل» و «سطحی» است که با مردن آزاده نامداری و یا لخت شدن ریخانه پارسا، فروش ایران به چین را یادش میرود!؟

آیا زمان فروش خزر به روسیه و استان های سابق ایران، باز آزاده نامداری مرده بود!؟

من به عنوان یک شهروند ساده ایرانی هیچ دل خوشی از سلبریدی های نظام جمهوری اسلامی ندارم و زمانی هم که چادر آزاده نامداری در سوییس بر باد رفت و‌ آبجوخوری ایشان هم هویدا شد، همانند بسیاری دیگر در باب دورویی او نوشتم و‌بر او تاختم اما آیا مرحوم آزاده نامداری فقط به سبب چادری بودنش مورد حمله قرار گرفت و یا اینکه تاکید او بر استفاده از «چادر» و نماد شدن او در صداوسیما باعث شد که مردم با دیدن فیلم ها و عکس هایش به او حمله کنند؟

در آن زمان من هم همانند بسیاری دیگر خشمگین از تزویر و دورویی و انکار آزاده نامداری به او تاختم اما امروز وقتی بی تعصب به زندگی او نگاه میکنم، میبینم اکثریت ملت ایران دچار دورویی و تزویر هستند و این تنها سلبریدی های حکومتی نیستند که درون و بیرونشان فرق دارد؛ همه ما تا زمانی که در چارچوب نظام جمهوری اسلامی مشغول به زندگی هستیم، در بعضی مواقع مجبور شده ایم «تزویر» کنیم و این دورویی و تزویر هم ریشه ای تاریخی دارد که در این مقال پرداختن به آن ممکن نیست ؛اما آنچه که باید همه ما قبول کنیم این است که در نظام جمهوری اسلامی بنا بر شغل و موقعیت اجتماعی شما درجه های تزویرتان هم فرق میکند و هر چه فرد موقعیت شغلی اش نزدیک تر به حلقه های قدرت باشد، تزویرش هم بیشتر میشود.

هیچ فرقی میان آزاده نامداری و اکثریت نیست. آن فردی که در روز استخدام در فلان اداره دولتی ریش میگذارد و سوالات عقیدتی و مذهبی را تمرین میکند، با آن سردار سپاهی که مهر بر پیشانی داغ میکند هیچ فرقی ندارد، فقط و فقط این درجه نزدیکی شغلی به حلقه های بالای ساختار قدرت نظام است که درجه های تزویر را کم و زیاد میکند. به قول قدیمی ها :

هر که بامش بیش، برفش بیش!

آن جوان ۱۸ ساله ای که بنا بر شایعات موجود، که اگر رای نداده باشید در دانشگاه های دولتی قبولتان نمیکنند و به وقت سربازی شما را به دلیل رای ندادن به مناطق محروم میفرستند، میرود در صف رای میایستد و تظاهر به قبول داشتن سیستم میکند، هیچ فرقی با مرحوم «آزاده نامداری» ندارد! تنها فرق آزاده نامداری با او در این است که یکی کارش با یک «رای» دادن حل میشود و دیگری باید «چادر» بر سر کند و برای یک «آبجو» خوردن آزادانه در دل طبیعت، به «سوییس» برود تا شاید از شر فضولی هموطنان در امان باشد، چرا که رییس صدا و سیمای آخوندی را خود «رهبر» مستقیم تعیین میکند و وظیفه اصلی صدا و سیما هم «تحمیق» و «مهندسی افکار عمومی» است و کارمندانش هم باید خط و اهداف و عقاید نظام را تبلیغ کنند!

وقتی فلان دوست صمیمی من که از قضا مخالف نظام هم هست و پس از سالها نرمش قهرمانانه تصمیم میگیرد دل «پسر حاجی» را ببرد و تن به عمل ترمیم «پرده بکارت» میدهد، در تزویر و رذالت اگر صدها مرتبه بدتر از مرحوم آزاده نامداری نباشد، بهتر هم نیست و حکایت همان حکایت سوزن و جوالدوز است.

بارها دیده ایم که ایرانیان خارج از کشور بر مردم داخل تاخته اند که چرا کاری نمیکنند!؟ خب، اول از همه شما چرا «داخل» نماندی و همانند اجداد مبارزت که در زمان حمله «اعراب» راهی هند و زنگبار و … شدند، فرار را بر قرار ترجیح دادی؟

در این ۴۲ سال کدام تظاهرات ده هزارنفری را برگزار کرده اید؟ در اعتراض به کدام جنایات رژیم، رفتن به «ایران» و قشلاق و ییلاق و «ویلا» و «ژیلا» را تحریم کرده اید؟

خیلی از ایرانیان خارج با تقلب و هزار دوز و کلک «پناهنده» شده اند و حق پناهنده های واقعی که در «ترکیه» در بدترین شرایط در دخمه ها زندگی میکنند را تصاحب کرده اند و پس از رسیدن به مقصود و دریافت اقامت، ناگهان تمام آن داستانهای جیمزباندی و مسیحی شدن ها دود شده است و با امضای یک «توبه نامه» در سفارت ایران همه چیز خوب و خوش شده است و مبارز با «ایران ایر» و «پاسپورت سیک نشان» به جهنم جمهوری اسلامی بازگشته است و اتفاقا اگر «زن» هم بوده باشد، حجاب بر سر کرده است تا پاسپورت بگیرد! حالا چه فرقی میان رعایت حجاب اجباری در «سفارت» رژیم و کشف حجاب آزاده نامداری در سوییس است؟

من نمیخواهم منکر وجود عده ای بسیار اندک از هموطنان با شرف مقیم خارج شوم که تن به کرنش و تعظیم در برابر جمهوری اسلامی نداده اند؛ اما قبول کنیم این افراد آنقدر کم هستند که قابل «برجسته کردن» نیستند.

واقعیت تلخ این است همه ما «گروگان» نظام جمهوری اسلامی هستیم. یکی خانه اش در قلمرو اشغال شده ایران است، یکی شغلش در گرو همراهی دروغین با آرمان های امام راحل حرام لقمه است؛ دیگری نانش در تظاهر به اعتقاد به ولایت فقیه برای رسیدن به منافع شغلی است و خلاصه هر که بامش بیش، برفش هم بیشتر.

یکی علی پروین مربی سابق پرسپولیس میشود و پسرش با رانت و هزار کثافت کاری در چارچوب نظام دست به «تجارت» میزند و ورشکسته میشود و پدرش با یک عکس گرفتن انتخاباتی با «صادق لاریجانی» مشکل پسرش را حل میکند و دیگری هم یک خوک کثیف مثل «نگار مرتضوی» و‌«آرینه طباطبایی» میشود و با کت و شلوار و بلوز و دامن، در لباس «نایاک» _ با بازی با نام «ایران»_ منافع دشمن ایران ( جمهوری اسلامی) و اهداف تبلیغاتی اش را پیش میبرد!

همانطور که میبینیم هیچ فرقی میان تک تک ما نیست و باز تاکید میکنم اگر شما از آن گروه اقلیت انگشت شمار هستید که تبار سیاسی و‌منش و رفتار و‌کردارتان به امثال «فریدون فرخزاد»ها میرسد، روی سخنم با شما نیست و گر چه وجودتان دلگرمی و باعث افتخار است، اما در کل آنچنان تاثیرگذار و سرنوشت ساز نیست. همه ما یکی هستیم و داخل و خارج ندارد. تا خودمان را نقد نکنیم و «تغییر» نکنیم، هیچ چیزی تغییر نمیکند.