آیا میدانستید ساخت و طراحی بنای معروف مقبره زیبای فردوسی با هزینه فروش بلیط لاتاری و بخت آزمایی تامین شده است ؟
این مرد که مقابل رضاشاه بزرگ ایستاده است، “ارنست هرتسفلد” است.
باستانشناس و آشورشناسی خبره که پایاننامهٔ دکترای خود را نیز در مورد پاسارگاد نوشت!
او و آرتور آپهام پوپِ و ایرانیانی دیگر (انجمن آثار ملی) را در ۱۳۰۲ تاسیس کردند.
«برای جلوگیری از بی حرمتی به ابنیۀ تاریخی؛ اولاً از طرف دولت احکام اکیده صادر و به تمام ایالات و ولایات غدغن شود که ابنیه ملی و تاریخی را خراب و ضایع ننمایند و آثار ملی را محترم شمارند. در ضمن به وسایل مختلفۀ دیگر مثلاً به توسطِ جراید مردم را به این مفاخر ملی متوجه ساخته
و حفظ و احترام ابنیه و آثار را به عامه بفهمانند».
این یکی از خطابههای او در عمارت مسعودیه در حضور دانشوران و دولتمردان منتفذِ ایرانی بود.
اینچنین بود که از تیر ماه ۱۳۰۶ تا ۱۳۰۹ هرتسفلد در سِمَت متخصص مطالعات شرقی به استخدام دولت ایران درآمد.
همو بود که با تلاش فراوان باعث لغوِ تفاهمنامۀ امتیاز انحصاری کاوشهای باستانشناسی فرانسه در ایران شد و در مهر ماه ۱۳۰۶ به این تفاهمنامه بعد از ۲۵ سال خاتمه داد.
هرتسفلد در ۱۳ آبان ۱۳۰۹ «قانون عتیقات» را با حمایت تیمورتاش به مجلس برد و کاوشهای غیرقانونی را ممنوع کرد.
به «انجمنِ آثار ملی» بازگردیم؛
نخستین وظیفهٔ این انجمن، احیای نام شاعر حماسهسرای ایرانی در آغاز قَرنی بود که شاید بتوان آن را (قرنِ هویّت ایرانی) نامید.
ابوالقاسم فردوسی…
نام این شاعر در پهنهٔ تاریخ چنان سترگ است که باید کاری درخور صورت میگرفت.
محمدعلی فروغی بعنوان رئیس انجمن و ارباب کیخسرو شاهرخ بعنوان دبیر و خزانهدار به همراه دو عضوِ افتخاریِ باستانشناس بر این گمارده شدند تا چنان که سزَد بنایی بر مزار فردوسی احداث کنند.
یکی از آن دو عضو افتخاری ارنست هرتسفلدِ آلمانی بود.
اما به حق که عمده زحمت این کار بر دوشِ کیخسرو شاهرخ بود.
رییس زرتشتیان تهران و نمایندهٔ آنها در مجلس تا پایان عمر(۱۳۱۹) و سیاستمداری وطن پرست و نیک نام.
کیخسرو به زادگاه شاعرِ توس رفت.
دِهی با چند زمین زراعی که گفته میشد مزار ابوالقاسم فردوسی مابینِ همین زمین ها است اما نامعلوم!
به نوشتههای ۳۷ سال قبل از «لُرد کرزن»، سیاستمدار و ایرانشناس انگلیسی(که در آن زمان زنده بود) رجوع کرد.
کرزن نوشته بود: «بنای ویرانی در توس به اشتباه گمان میشود که قبر شاعر ملی ابوالقاسم فردوسی است.
لیک قبرِ آن شاعر بزرگ در زیرِ بنای کوچکی است که تا هفده سال پیش نیک معلوم بود ولی…
از بین رفته و به جای بنای یادبود مزرعۀ گندمی آن را در خود گرفته است.»
کرزن درست نوشته بود و کیسخرو قبرِ فردوسی را نه در آن بنای قدیمی(مأمونیه) که در قریهای به نامِ اسلامیه و در باغی به نامِ “قائم مقام” یافت!
باغ همان باغ شخصیِ فردوسی و قبر همان قبری بود که دخترِ فردوسی پدر را به عجز و جبر در آن دفن کرده بود چرا که شریعتمداران آن روزگار جنازهٔ فردوسی را به گورستان مسلمین راه ندادند.
باری، فردوسی از این نظر نیک سراَنجام افتاد…
بعد انجام کاوشها، از بینِ دو طرحِ هرتسفلد و کریمِ طاهرزادهٔ بهزاد(معمار و فعال مشروطهخواه)، طرحِ بهزاد مورد قبول افتاد اما اجرای چنین طرحی بودجهای ۲۰ هزار تومانی میطلبید.
از طرفی عدهای در مجلس بر این بودند که نباید برای یک شاعر چنین هزینهای کرد و باید به اماکن مقدسه پرداخت
قرار بر این شد که ۱۰ هزار تومان از راه صرفهجویی در بودجه و ۱۰ هزار تومانِ دیگر از را عرضهٔ بلیتهای بخت آزمایی (لاتاری) تأمین شود.
باری پس از ۸ سالِ پر دردسر برای ارباب کیخسرو، در سال ۱۳۱۳ کار آرامگاه فردوسی به اتمام رسید.
در مهر ماهِ همان سال و بعد از پایان هزارهٔ فردوسی (مسئولیت اجرای این مراسم هم بر عهده ارباب کیخسرو بود) این بنا با نطقی از رضاشاه افتتاح شد.
مرگِ مشکوک ارباب کیخسرو شاهرخ در صبحگاه ۱۱ تیر ۱۳۱۹ در پیادهروی خیابان کاخ هنوز بیپاسخ مانده است لیک یاد او در جان ایران نقش بسته است.
هرتسفلد نیز بعد از افتتاح آرامگاه فردوسی ایران را برای همیشه ترک کرد.
سلسله سخنرانیهای او بعدها به نام «تاریخ باستانشناسی ایران» به چاپ رسید.
سپس استاد دانشگاه پرینستون در آمریکا شد و در ۱۹۴۷ به میل خود از آن کناره گرفت.
وی در ۲۰ ژانویۀ ۱۹۴۸ در شهر بازل سوئیس درگذشت.