این تصاویر را بیشتر در فیلمهای هالیوودی کنار هم دیدهایم: تا لنگ ظهر در تختخواب ماندن. صبحانه کامل نوش جان کردن. لباسهای تمیز و اتوکشیده برتن کردن. به همراه راننده اختصاصی برای تراشیدن ریش به آرایشگاه رفتن. بعد هم از بانک محل بسته اسکناسها را تحویل گرفتن. ناهار خوردن در رستوران مورد علاقه، بر سر میز دلخواه، و با دوستان همراه. چرت نیمروزی. سر عصر هم آماده و قبراق نشستن پشت میز پوکر. ورق ریختن. پول پارو کردن.
کلیک کنید و بشنوید: گفتگوی مفتبر با برنامه رادیویی چمدان
“این تقریبا برنامه روزانه من بود تا پیش از مهاجرت از ایران. از ۲۲ سالگی به طور حرفهای پوکربازی کردهام. هر شب. هفت روز هفته.”
یازده سالی است ساکن اروپا شده اما همچنان نمیخواهد نام و نشانیاش را فاش کند.
دوستان و شاگردان اینترنتیاش به نام “راد” یا “مُفتبَر” میشناسندش.
هنگامی که در ایران بود همبازیهایش لقب “کوسه” به او داده بودند؛ میگفتند مانند کوسه سفید ژتونها و پولهایشان را میبلعد.
خودش هم از این لقب خوشش میآید. می گوید یک کوسه پلاستیکی هم دارد که با خود به سر میز میبرد و اغلب روی ژتونهایش میگذارد.
“در تهران مدتی در یک آموزشگاه زبان انگلیسی کار میکردم. اما چون تقریبا هر شب تا دیر وقت بازی میکردم، معمولا روزها در آموزشگاه چرت میزدم. در اتاق کارم یک پتو و بالش داشتم تا در اولین فرصت، چرتی بزنم. یک روز صبح خواب ماندم و چون کلید اصلی آموزشگاه همراه من بود، همه پشت در ماندند. آن روز فهمیدم که باید تکلیفم را مشخص کنم. یا پوکر یا یک شغل معمولی.”
آن طور که مفتبر میگوید در یکی دو سال نخست مهاجرت به کارهای متفرقه برای امرار معاش مشغول بوده اما به کازینو رفتن و پوکر بازی کردن را هر شب در خواب میدیده.
“آن اوایل در یک ماهی فروشی کار میکردم. آرزو میکردم کسی مرا نبیند. از مقابل کازینو محل که رد میشدم، روحم پرواز میکرد. در دل می گفتم؛ امشب را هم بدون من بازی کنید. یقین داشتم و دارم که من برای پوکربازی ساخته شدهام و لاغیر.
در اروپا هم سبک زندگی روزانه او چندان تفاوتی با شمال تهران نکرده. تنها تفاوت آن پرداختن به امور روزانه خانه و خانواده در کنار دنیای پوکر است.
او بعد از مهاجرت ازدواج کرده و یک کودک خردسال هم دارد.
“هر روز تا ساعت ۱۲ میخوابم. بعد از صبحانه (ناهار) کمی به امور وبسایتم میرسم. نکات مهم بازی شب قبل را یادداشت میکنم؛ چون از آنها برای ساخت پادکستها و برنامههای آموزشی استفاده میکنم. بعد از طریق اسکایپ برای چند شاگردی که دارم تدریس پوکر میکنم. کمی به امور خانه میرسم. عصر هم آماده میشوم برای رفتن به کازینو. معمولا تا ساعت ۳ صبح آنجا میمانم.”
مفتبر کتابی هم نوشته اندر “حکایت مفتبری”. میگوید صفت مفتبر را به عمد برای خود برگزیده. میخواهد با اصرار بر آن از بار منفیاش بکاهد.
“پوکربازی حرفه من و خیلیهای دیگر در جهان است. هر که تصور میکند بردن مستمر در پوکر به راحتی ممکن است، سخت در اشتباه است. من به صورت علمی این حرفه را دنبال میکنم. دهها کتاب و تحقیق در این باره خواندهام. تمام جزییات بازیهایم را سالهاست که به صورت آماری و نموداری ثبت و بررسی کردهام. هیچ وقت با عصبانیت و به قصد انتقام سر میز نمینشینم. به اعصاب و تصمیمهایم مسلطام. برای همین اگر چه بعضی شبها هم میبازم، اما در دراز مدت نمودار بازیهایم نشان داده که در حال پیشرفتم و میتوانم بگویم هر چند هرگز فتح الفتوحات چند صد هزار یورویی در یک شب نداشتهام، اما هر شب فتح کوچکی کردهام که در مجموع از من یک پوکرباز باثبات ساخته است.”
از او نپرسیدم چرا مهاجرت کرده چون پاسخ تا حدودی آشکار بود. پوکربازها نه تنها در ایران که در اکثر نقاط جهان هنوز به اندازه مریخیها ناشناختهاند. اما پرسیدم با توجه به سبک زندگی شبانهای که دارد، آیا فرصت کرده با جامعه میزبانش معاشرتی بکند و احیانا از آنها چیزی بیاموزد که ارزش گذاشتن در چمدان بازگشتش را داشته باشد (اگر اصولا بتوان بازگشتی دلخواه و علنی برای او متصور شد).
“در یکی از کتابهای مربوط به پوکر خواندم که پوکر بازی شناخت آدمهاست که تصادفا از طریق ورق جاری میشود. زندگی من خیلی هم ایزوله نیست. هر شب با آدمهای گوناگون روبرو میشوم. در جریان بازی آنها را میشناسم. برای من جنبه انسانشناسی این بازی به اندازه خودش جذاب است.”
متاعی که مفتبر در چمدانش میگذارد در نگاه اول پر از تضاد و طعنه به نظر میرسد. او “رو راستی و صداقت” را در جامعه میزبانش پسندیده و البته حکمفرمایی قانون در روابط شهروندی را هم بسیار مهم و مفید میداند.
“اینجا قانون فقط روی کاغذ و دادگاه نیست. در زندگی روزمره جاریست. همین هم باعث شده از جدال و منازعات بین فردی تا حدود زیادی کاسته شود. احترام به یکدیگر در سایه رعایت قانون میسر شده. مثال کوچک آن هم این است که اینجا اگر تصادف شود، رانندهها حق ندارند از خودرو پیاده شوند و سراغ یکدیگر بروند. باید منتظر پلیس شوند و همه چیز در سایه قانون و مسالمتآمیز حل و فصل میشود. مانند ایران نیست که رانندهها سریع با قفل عصایی به جان هم میافتند.”